قرآن و نسبت شرک به یهود

اکنون که روشن شد همه مفسران ، عموم یهودیان را معتقد به بنوت عزیر نمی دانستند ، باید دید که چرا خداوند آن را به همه یهودیان نسبت داده است . دانشمندان اسلامی پاسخ هایی در این زمینه بیان کرده اند ، از جمله :

الف ) همه یهودیان مدینه دارای این عقیده بوده اند ، گر چه منقرض شده اند .

ب ) شیخ طوسی(34)و علامه طباطبایی (35)می گویند : گرچه فقط بعضی ازیهودیان مدینه این عقیده را داشته اند ، اما چون بقیه یهودیان راضی به این سخن بوده و در برابر جواب پیامبر اکرم (ص) و نزول این آیه شریفه ساکت شدند ، می توان این اعتقاد را به آنان نیز نسبت داد .

ج ) فخر رازی می گوید : گر چه معتقدان به این عقیده بعضی از یهودیان مدینه بودند ، اما در قواعد و عادت عرب ها گاهی اسم گروه را برای یک نفر به کار می برند ، مانند آن که به کسی که اسبی را سوار شده است ، می گویند « فلانی سوار اسب ها هم می شود . » و برای کسی که با پادشاهی هم نشینی می کند ، می گویند « فلانی با پادشاهان هم نشینی می کند » (36).

عزیر کیست ؟

اکنون که سخن به اعتقاد یهودیان درباره عزیر رسید ، این پرسش وجود دارد که عزیر کیست و چه ویژگی ها ونقشی داشته است که یهودیان وی را تا مقام « پسری خدا » بالا برده اند .

برای پاسخ به این سؤال شمه ای از زندگی و شخصیت عزیر به نقل از علامه طباطبایی ذکر می شود . ایشان در این زمینه می نویسد :

« عزیر نام همان شخصی است که یهود او را به زبان عبری « عزرا » می خوانند و در نقل از عبری به عربی این تغییر را پذیرفته است . چنانکه نام « یسوع » وقتی ازعبری به عربی وارد شده است به صورت کلمه « عیسی » در آمده ، و « یوحنا » ی عبری در عربی « یحیی » شده است . این عزرا همان کسی است که دین یهود را تجدید نمود و تورات را بعد از آن که در واقعه « بخت النصر » پادشاه بابل و تسخیرشهرهای یهود و ویران نمودن معبد و سوزاندن کتاب های ایشان به کلی از بین رفت ، دوباره به صورت کتابی به رشته تحریر در آورد . بخت النصر ، مردان یهود را کشت و زنان و کودکان و مشتی از ضعفای ایشان را با خود به بابل برد و نزدیک یک قرن در بابل ماندند ، تا آن که بابل به دست کورش کبیر پادشاه ایران فتح شد و عزرا نزد وی رفته ، برای یهودیان تبعیدی شفاعت نمود و چون در نظر کورش صاحب احترام بود ، تقاضا و شفاعتش پذیرفته شد و اجازه داد که یهود به شهرهای خود بازگردند و توراتشان از نو نوشته شود . و با این که نسخه های تورات به کلی از بین رفته بود ، عزرا در حدود 457 قبل از میلاد مجموعه ای نگارش داد و به نام تورات در میان یهودیان منتشر نمود .

صرف نظر از این که همین مجموعه هم در زمان انتیوکس پادشاه سوریه و فاتح شهرهای یهود ( یعنی سال 161 قبل از میلاد ) باز به کلی از بین رفت ، حتی مامورین وی تمامی خانه ها و پستوها را گشته و نسخه های مجموعه عزرا را یافته و سوزاندند ، به طوری که در تاریخ نوشته شده که در منزل هر کس آن رامی دیدند ، صاحب آن را اعدام و یا جریمه می کردند . اما یهودیان به همان جهت که عزرا وسیله برگشت ایشان به فلسطین شد ، او را تعظیم نموده و به همین منظور او را « پسر خدا » نامیدند . حال آیا این نام گذاری مانند نام گذاری مسیحیان است که عیسی را پسر خدا نامیدند و پرتوی از جوهر ربوبیت را در او قائل اند ؟ و یا او را مشتق از خدا و یا خود خدا می دانند ؟ و یا این که به جهت احترام او را پسرخدا می نامند ، هم چنانکه خود را دوستان و پسران خدا خوانده اند و به نقل قرآن گفته اند : « نحن ابناء الله و اودائه » ، برای ما معلوم نشده است و نمی توانیم هیچ یک از این احتمالات را به ایشان نسبت دهیم .

چیزی که هست ظاهر سیاق آیه بعد از آیه مورد بحث که می فرماید : « اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح ابن مریم» ، این است که مرادشان معنای دوم است . (37)

فخر رازی درباره عزیر می نویسد :

ابن عباس روایت کرده است : هنگامی که یهودیان تورات را ضایع و به غیر حق عمل کردند ، خداوند تورات را از بین آنان برد و از دل آنان فراموشاند . سپس عزیر به سوی خدا زاری کرد و خداوند تورات را به قلب او بازگرداند و او مردم راهشدار داد و مردم را به سوی خدا دعوت کرد . مردم وقتی تورات او را با قبل مقایسه کردند ، آن را صحیح دیدند و لذا گفتند : این علم کامل برای کسی جز پسر خدا میسر نیست(38).

طبرسی هم می نویسد : عزیر تورات را از حفظ نوشت ؛ زیرا جبرئیل او را تعلیم داده بود . به همین علت یهودیان او را پسر خدا خواندند(39).

پاسخ دوم

اعتقاد به این که خدا فرزند دارد ، گرچه یک عقیده باطل است ، شرک نیست که اگر کسی به آن معتقد شد ، مشرک شده باشد ؛ زیرا شرک یعنی قرار دادن شریک برای خدا در یکی از مقامات خاص خدایی ، مانند این که کسی غیر خدا را به صورت مستقل از خداوند ، شریک و دخیل در آفرینش جهان یا تدبیر و اداره نظام هستی قرار داده ، یا او را چون خدا پرستش کند . روشن است که صرف اعتقاد به پسرداشتن خداوند مستلزم هیچ یک از این معانی نیست .

چنانکه امام خمینی (ره) فرموده است :

و مجرد القول بان عزیرا ابن الله لایوجب الشرک و ان لزم منه الکفر . (40)

آری اعتقاد به این که خدا پسر دارد ، مستلزم کفر است ؛ زیرا لازمه پدر بودن خدا به معنای واقعی ، جسم بودن خداوند ، مرکب بودن آن جسم از اجزا و احتیاج به یک دیگر و نیز تغییر پذیری و ناپایداری و پدیده بودن است ، و بر این اساس اگرکسی با توجه به این لوازم و پیامدها معتقد باشد که خدا فرزند دارد و این پی آمدهای کفر آمیز را نیز قبول داشته باشد ، کافر خواهد بود . البته اگر ملتفت این لوازم نباشد و دانش و عقل او این ملازمه ها را درک نکند طبق فتوای امام خمینی (ره) و نظر مشهور فقها کافر نیست .

پاسخ سوم

تعبیر « پسر خدا » می تواند معانی گوناگونی داشته باشد که برخی از آن معانی نسبت به بعضی اشخاص صحیح و حق ، و برخی از آن معانی نیز باطل است . بنابراین ، اگر کسی شخصی را پسر خدا خواند ، باید دید که مقصود او ، معانی صحیح آن است ، یا معانی باطل ؟ و بدون تحقیق و پرسش از وی یا اطلاع از نیت وقصدش نمی توان او را به چیزی محکوم کرد .

علامه طباطبایی پس از بررسی این مسئله به نتیجه مساعد و خوش بینانه ای نسبت به اعتقاد یهودیان در این باره دست یافته ، می فرماید :

آن گاه که یهودیان خدمت عزیر را مشاهده کردند ، او را تعظیم نموده ، نام « ابن الله » بر اونهادند . ما نمی دانیم که آیا مقصودشان پسر بودن حقیقی برای خداست ، به صورتی که جوهر خدایی در عیسی است ، یا آن که صرفا برای تشریف واحترام وی بوده ، چنانکه خودشان را نیز دوستان و پسران خدا می دانستند . اما ظاهر آیه قرآن مؤید این نظریه است که این نام گذاری صرفا تشریفاتی و برای احترام بوده است . (41)

چنانکه گذشت ، مرحوم علامه درباره مسیحیان می فرماید : مقصود آنان این بوده که عیسی (ع) « پسر حقیقی » خداست ، در حالی که فخر رازی نسبت به مسیحیان نیز خوش بینانه نظر داده ، می نویسد :

به نظر من شاید لفظ « پسر خدا » درانجیل به جهت تشرف و احترام باشد ، چنانکه لفظ « خلیل » درباره حضرت ابراهیم (ع) به جهت تشرف است .

اکنون مناسب است برای روشن تر شدن این بحث که از مباحث پیچیده کلامی بین اسلام و مسیحیت است ، معنای گوناگون « پسر خدا » بودن را بر شماریم و نمونه هایی از کاربرد هر معنا را ارائه داده ، سپس به پاره ای از عبارت های تورات و انجیل بنگریم .

معانی پسر خدا

1 - فرزند حقیقی و جسمانی

اعتقاد به این نوع پدری و فرزندی ، به آن است که کسی تصور کند پدری که جسم است و دارای اعضا و جوارح گوناگون هم چون یک مرد ، با زنی از آدمی زادگان همچون دو همسر انسانی مباشرت کرده ، از نطفه او در رحم زن ، جنینی تشکیل شده و سپس پسری برای او متولد شده است .

اگر کسی – نعوذ بالله - درباره خدا این گونه فکر کند و پدری خدا را برای عزیر و عیسی (ع) این چنین بداند ، نارواترین و مبتذل ترین سخن را گفته است .

اما معقول نیست که کسی درباره یهودیان و مسیحیان چنین تصوری داشته باشد ، یا ادعا کند که مراد برخی از عبارت های انجیل همین معنای باطل است ؛ زیرا

اولا ، تاکنون در طول تاریخ حتی یک نفر یهودی و یا نصرانی به این سخن زبان نگشوده است .

ثانیا ، در تورات و انجیل موجود ، حتی یک کلمه یا قرینه و شاهدی بر این معنا یافت نمی شود .

ثالثا ، بسیاری از آیات انجیل ، اندیشه جسمانی ، محدود و قابل رؤیت بودن خدا را با صراحت تمام رد کرده و خدای سبحان را موجودی نادیدنی که خود شاهد و حاضر در همه عالم است ، معرفی می کند :

- خدا را هرگز کسی ندیده است . پسر یگانه که در آغوش پدر است ، همان او را ظاهر کرد . (42)

- چشمان خداوند در همه جاست و بر بدان و نیکان می نگرد . (43)

رابعا ، حتی مسیحیان معاصر پیامبراکرم (ص) که مخاطبان اصلی هشدارهای آیات قرآن بودند ، در جریان مناظره مفصلی که با آن حضرت داشتند ( بخش مبسوطی از این مناظره در پایان بحث معانی « پسرخدا » خواهد آمد ) ، به صراحت این معنا را نفی کرده ، گفتند :

لسنا نعنی هذا ، فان هذا کفر کما دللت(44)؛ اصلا مقصود ما از پسر خدا بودن این نیست ؛ زیرا چنانکه خودت راهنمایی کردی این عقیده کفر است .

خامسا ، دانشمندان و نویسندگان معاصر مسیحی هم با صراحت این معنا را انکار می کنند . یکی از آن محققان و مؤلفان مسیحی می نویسد :

پسر خدا ، چه معنایی دارد ؟ لازم است اول روشن سازیم که ... منظور از آن هرگزجسمانی نیست . خدا واحد است و هیچ شریک و همسری ندارد . او از حیث جسمانی هرگز زن و فرزندی ندارد ... ،

ولی مسیح فقط از لحاظ جسم از مریم متولد شده و لقب « پسر خدا » مربوط به تولد او از مریم نیست . (45)

2 - مخلوق بدون واسطه

گر چه همه موجودات جهان مخلوق آفریدگار عالم اند ، اما هر موجود مادی طبق سنت الهی به کمک اسباب و عواملی ، جامه وجود را از خداوند دریافت می کند . از این رو ، خداوند هر فرزندی را توسط پدر و مادر و مباشرت آنها می آفریند .

اگر خداوند فرزندی را بدون وساطت پدر خلق کرد و نقش پدر ( رساندن نطفه به رحم مادر ) را خود متکفل شد و نطفه ای را در رحم مادری آفرید ، آن کودک مخلوق خدا ، اما بدون واسطه پدر است . در این صورت اگر کسی خدا را پدر این فرزند بنامد و مقصودش از پدر همین معنا ( آفریننده نطفه در رحم مادر بدون وساطت یک مرد ) باشد ، سخن کفرآمیز نگفته است . آری ، اگر این ادعا درباره عزیر مطرح شود - هرچند کسی چنین قائل نشده - دروغی تاریخی است ، اما مستلزم کفر نیست ، ولی از سویی ، این دیدگاه نسبت به حضرت عیسی (ع) نزد ادیان آسمانی اسلام و مسیحیت صحیح و قطعی است . این گونه اعتقاد به پسر خدا بودن حضرت عیسی (ع) نه تنها شرک و کفر نیست ، بلکه نوعی معجزه الهی است ؛ زیرا آیات شریفه قرآن و نیز آیات و فقرات انجیل قصه تکون نطفه عیسی (ع) را در رحم مادرش حضرت مریم (ع) به همین نحوه و تقریبا یکسان تشریح کرده اند .

مناسب است فقرات انجیل در این زمینه ملاحظه و سپس با آیات شریفه قرآن تطبیق شود :

و در ماه ششم ( از حاملگی همسر زکریا ) جبرئیل فرشته از جانب خدا به بلدی از جلیل که « ناصره » نام داشت ، فرستاده شد ، نزد باکره نامزد مردی مسما به یوسف از خاندان داود ، و نام آن باکره « مریم » بود . پس فرشته بر او داخل شده و گفت سلام بر تو ای نعمت رسیده . خداوند با تو است و تو در میان زنان مبارک هستی . چون او را دید از سخن او مضطرب شده ، متفکر شد که این چه نوع تحیت است . فرشته به او گفت : ای مریم ، ترسان نباش ؛ زیرا که نزد خدا نعمت یافته ای ، و اینک حامله شده ، پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید . او بزرگ خواهد بود و به پسر حضرت اعلی مسما شود . و خداوند تخت پدرش داود را به وی عطا خواهد فرمود ، و او بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کرد و

سلطنت او را نهایت نخواهد بود . مریم به فرشته گفت : این چگونه می شود و حال آن که مردی را نشناخته ام ؟ فرشته در جواب گفت : روح القدس بر تو خواهد آمد و « قوت حضرت اعلی » بر تو سایه خواهد افکند ؛ از آن جهت که آن مولود مقدس پسر خدا خواهد شد ... ؛ زیرا نزد خدا هیچ امری محال نیست . مریم گفت : اینک کنیز خداوندم . مرا برحسب سخن تو واقع شود .

پس فرشته از نزد او رفت . (46)

همین مضمون در قرآن کریم به صورتی صحیح تر و زیباتر آمده است :

و دراین کتاب ( آسمانی ) مریم را یاد کن ، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد و در ناحیه شرقی ( بیت المقدس ) قرار گرفت ، و بین خود و آنان حجابی افکند ( تا خلوت گاهش از هر نظر برای عبادت آماده باشد ) . در این هنگام ما روح خود را به سوی او فرستادیم و او در شکل انسانی بی عیب و نقص بر مریم ظاهر شد . او[سخت ترسیده و] گفت : من از شر تو به خدای رحمان پناه می برم ، اگر پرهیزگاری . گفت : من فرستاده پروردگارتوام [آمده ام] تا پسر پاکیزه ای به تو ببخشم . گفت چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد در حالی که انسانی تا کنون با من تماس نداشته و زن آلوده ای هم نبوده ام ؟ گفت : مطلب همین است ، پروردگارت فرموده : این کار بر من آسان است ، و او را برای مردم نشانه ای قراردهیم و رحمتی باشد از سوی ما ، و این امری است پایان یافته [ و حتمی ] . سرانجام مریم به او باردار شد و او را به مکانی دوردست برد ... . (47)

قرآن در سوره ای دیگر بخشی از خاطره شکوهمند تجلی قدرت خدا را چنین نقل می کند :

مریم گفت : پروردگارا چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد در حالی که انسانی با من تماس نگرفته است ؟ فرمود : چنین است کار خداوند ، هرچه را بخواهد می آفریند . هنگامی که چیزی را مقرر دارد ، فقط به آن می گوید : « موجود باش » آن نیز فورا موجود می شود . (48)

3 - خدا زاده و خدای راستین

این نوع پسر داشتن برای خدا بدان معناست که تصور شود خداوند متعال بخشی از جوهره خدایی و ربوبیت خویش را به دیگری عنایت کرده است ، آن چنانکه او نیز واقعا خدای خالق و مدبر مستقل جهان گشته ، بدون استمداد از خدای متعال و احتیاج به او و اذن وی دست به آفرینش زده ، جهان یا بخشی از آن را اداره کرده و به اجابت دعاهای مردم و حل مشکلات آنان می پردازد و لذا هم چون خدای متعال مورد پرستش واقع می شود ، و از آن روی که خدای متعال این ویژگی ها را به وی داده است ، نام پدر و پسر گرفته است .

این نوع پسر داشتن برای خدا ، بی هیچ تردیدی شرک است ؛ زیرا مستلزم اعتقاد به خدایی دیگر و مستقل در کنار خدای متعال و شریک در الوهیت و ربوبیت وعبادت است .

اما بعید است که مسیحیان درباره حضرت مسیح (ع) و یهودیان درباره عزیر چنین اعتقادی داشته باشند و آنان را همچون خدای متعال ، « خدایان مستقل » در آفرینش و تدبیر عالم بدانند ؛ زیرا کمترین سخن واعتراف و حتی قرینه ای بر این معنا در کلماتشان نیست ، بلکه در تورات و انجیل تصریحات فراوانی بر وابسته بودن حضرت عیسی (ع) و عزیر به اراده و مشیّت خداوند وجود دارد ، که در مباحث بعدی خواهد آمد . گذشته از آن ، نامعقول بودن این اعتقاد آن قدر آشکار است که هیچ عاقلی با اندک توجهی به صدر و ذیل این عقیده نمی تواند آن را بپذیرد . چگونه انسانی که در آغاز ، همه هستی خویش ، کل جوهره و کمالات و قدرت

خویش را از جانب عنایت و لطف و بخشش خدای متعال دریافت کرده است ، می تواند اکنون بدون هیچ نیازی به او ، با کمال استقلال در جهان سلطنت کند ! ؟

آری ، برخی از کلمات مصوبه شورای کلیسای فینیقیه با این معنا انطباق دارد ، اما در متن عبارات این مصوبه تناقض هایی است که نمی توان ، دیدگاه واقعی آنان را از آن مصوبه دریافت .

4 - حکمران تکوین و تشریع از جانب خدا

طبق این معنا ، خداوند ، کمالات و توانایی هایی مانند کمالات و توانایی های وجود خویش را به انسانی شایسته بخشیده است و براساس آن ارزش ها و مقامات معنوی ، اجازه حکم روایی در تکوین ، از قبیل خلقت برخی اشیا ، تغییر برخی موجودات ، احیای مردگان ، میراندن زندگان ، تدبیر بعضی امور عالم و رفع برخی مشکلات بندگان ، و نیز حکم روایی در تشریع ، از قبیل برنامه ریزی و قانون گذاری برای مردم را به او عنایت کرده است و آن انسان با استمداد از این قدرت خدادادی ، براساس مشیت و خواست و اراده ذات لایزال او اقدام به حکم رانی و دمت به بندگان می کند . این گونه انسان کامل که متصف به صفات جمال و جلال خدا ومتخلق به اخلاقی الهی گردیده ، شایسته تقدیس و تجلیل از ناحیه عموم مردم است . وی به ظاهر هم چون خدا حکمران هستی و تصرف کننده در تکوین موجودات و برآورنده حاجات مردم است . از این رو ، جانشین خدا شمرده می شود .

دراین صورت ممکن است خدای متعال را برای او همچون پدری دانست که از آغاز ، به رشد و تکامل و تربیت فرزندش پرداخته و کمالات و توانایی هایی مشابه کمالات خویش را به او افاضه کرده است . از سویی ، آن انسان را می توان هم چون فرزند تربیت یافته خدا دانست .

اعتقاد به این گونه ابوت برای خداوند ، نه تنها شرک و کفر نیست ، بلکه عین توحید است ؛ چرا که او تصمیم گرفته بندگان خویش را با راهنمایی و امدادهای

صفحه 107

فراوان به این مقام برساند . اعتقاد به چنین نبوتی برای عزیر و حضرت عیسی (ع) ، امری صحیح و پذیرفته شده در دین مبین اسلام است ، هر چند ما نام پدر و پسر را در این مورد به کار نمی بریم . این در حالی است که خداوند تخلق به اخلاق الهی و شبیه شدن به خویش را به همه بندگان خود دستور داده و رسول اکرم اسلام ، حضرت محمد (ص) فرموده است : « تخلقوا باخلاق الله » .

بدیهی است بنده ای که خویش را به صفات جمال و جلال حق متصف ساخته و با کثرت عبادت ، بنده خاص و ولی مقرب درگاه خدا شده ، بدین وسیله « جوهره ربوبیت » را نیز کسب کرده است ؛ زیرا حضرت صادق (ع) فرمود : « العبودیة جوهرة کنهها الربوبیه(49)؛ عبودیت و بندگی جوهری است که پایانش ربوبیت است » . اگر مقصود یهودیان و مسیحیان از فرزندی عزیر و عیسی (ع) برای خدای متعال ، این معنا باشد ، پذیرفتنی است .

آری ممکن است آنها در تعیین مقام و مرتبه معنوی آن دو شخصیت ، غلو و زیاده روی کرده و مقامی بالاتر از آن چه دارند ، برای ایشان قائل باشند ، اما این غلو تا زمانی که به حد شرک نرسد ، یک خطای عقیدتی بیش نیست . به هر تقدیر درک این که آیا آنها اصولا غلوی در شناسایی این دو شخصیت انجام داده یا نه ، نیازمند شناخت مقام واقعی آن دو و آشنایی با دیدگاه پیروان این دو دین و مقایسه بین آنهاست .

علامه طباطبایی (ره) هم همین استنباط را از برخی آیات و فقرات انجیل داشته و فرموده است :

بعضی فقرات انجیل روشن می سازد که این پسری و پدری نوعی از استکمال و کسب کمالات است که منجر به یک نحوه اتحاد شده است ... حاصل سخن مسیحیان آن است که : ذات ، جوهر یگانه ای است دارای سه اقنوم ؛ مقصود از

اقنوم صفتی است که ظهور و بروز و تجلی ذات برای دیگران است . (50)

5 - شریف و محبوب خدا

پسر داشتن خدا بدین معنا ، یعنی شخصی آن قدر نزد خداوند شرف و محبوبیت و تقرب دارد که خداوند هم چون پدری نسبت به فرزندش او را عزیز داشته ، به او شفقت ، مهربانی و لطف می کند .

ممکن است یهودیان و مسیحیان چنین نسبت فرزندی را که « بنوت تشریفیه » نامیده می شود ، برای عزیر و عیسی (ع) قائل باشند . در این صورت اعتقادی حق ، و مبرا از شرک خواهد بود .

با توجه به این که بسیاری از آیات و فقرات انجیل که واژه « پسر خدا » را مطرح کرده ، به همین معناست ، می توان حدس زد که مقصود یهودیان و مسیحیان از نسبت فرزندی عزیر و مسیح (ع) برای خدا ، غیر از این نیست . برای تقویت و اثبات این حدس شواهدی وجود دارد ، از جمله :

1 - قرآن کریم ادعای فرزندی همه یهودیان و نصارا را برای خدا و محبوب بودنشان را نزد او از زبان آنان نقل می کند و سپس این ادعا را در برابر این پرسش قرار می دهد که اگر این اندازه عزیز و محبوب خدا هستید ، چرا خداوند شما را دربرابر گناهانتان عذاب می کند :

و قالت الیهود والنصاری نحن ابناء الله و احباؤه . قل فلم یعذبکم بذنوبکم ، بل انتم بشر ممن خلق . یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء ولله ملک السموات و الارض و مابینهما و الیه المصیر(51)؛ یهود و نصارا گفتند : ما پسران خدا و دوستان او هستیم . بگو پس چرا خداوند شما را به سبب گناهانتان عذاب می کند ؟ بلکه شما بشری عادی از مجموعه آفریده های او هستید . خداوند هر که را بخواهد می بخشد و هرکه را بخواهد عذاب می کند . و سلطنت آسمان ها و زمین و آن چه که در میان این دو است ، ویژه خداست و بازگشت ( همه ) به سوی او است .

علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرماید :

بدون شک آنان ادعای فرزندی واقعی خویش را برای خدا نداشتند ، چنانکه بیشتر مسیحیان برای مسیح (ع) داشته اند ؛ زیرا نه یهود و نه نصارا هیچ کدام چنین ادعایی نمی کنند ، بلکه عنوان فرزند خدایی را به جهت تشریف و تکریم خویش مجازا به کار می برند . چنانکه در کتاب های مقدسشان بارها این عنوان ( فرزند خدا ) برای شخصیت هایی ، چون :

آدم ( انجیل لوقا ، 3 - 38 ) ؛

یعقوب ( سفر خروج ، 4 - 22 ) ؛

داود ( مزامیرداود ، 2 - 7 ) ؛

و اقرام ( نبوت ارمیا ، 9 - 31 ) به کار رفته است .

به هر حال ، مقصود آنها در این موارد از پسر بودن برای خدا آن است که آنان در نزد خدا منزلت و مقامی و جایگاهی همچون پسر نسبت به پدر دارند . بنابراین ، این گونه فرزندی به معنای نزدیک بودن و خودی بودن است ، لذا عطف کلمه « احباؤه » بر « ابناؤه » در این آیه شریفه عطف تفسیری خواهد بود . (52)

2 - آیات و قسمت های متعددی از انجیل و تورات ، این مقام ( فرزندی خدا ) رابرای همه صالحان و نیکوکاران ، بلکه برای همه مردها و نیز همه بندگان خدا مطرح کرده است ، و روشن است که منظور از این گونه « فرزندی خدا » برای همگان ، جز به معنای « محبوبیت » نمی تواند باشد :

چنانکه پدر بر فرزندان خود رئوف است ، هم چنان خدا بر ترسندگان خود رافت می نماید . (53)

ملاحظه کنید چه نوع محبت پدر به ما داده است ، تا فرزندان خدا خوانده شویم ، و چنین هستیم و از این جهت دنیا ما را نمی شناسد ؛ زیرا که او را نشناخت . ای حبیبان ، الان فرزندان خدا هستیم ، و هنوز ظاهر نشده است آن چه خواهیم بود ... . هرکه از خدا مولود شده است ، گناه نمی کند ؛ زیرا تخم او در وی می ماند و او نمی تواند گناهکار بوده باشد ؛ زیرا که از خدا تولد یافته است . فرزندان خدا و فرزندان ابلیس از این ظاهر می گردند . (54)

... می بایست عیسی در راه آن طایفه بمیرد ، و نه در راه آن طایفه تنها ، بلکه تا فرزندان خدا را که متفرق اند در یکی جمع کند . (55)

عیسی بدو [ مریم مجدلیه ] گفت : ای مریم ، او برگشته . گفت : ربوبی ؛ یعنی ای معلم . عیسی بدو گفت : مرا لمس مکن ؛ زیرا که هنوز نزد پدر خود بالا نرفته ام ولکن نزد برادران من رفته ، به ایشان بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما می روم . (56)

بلکه دشمنان خود را محبت کنید و احسان نمایید و بدون امید عوض ، قرض دهید ؛ زیرا که اجر شما عظیم خواهد بود . چون که او با ناسپاسان و بدکاران مهربان است . پس رحیم باشید چنانکه پدر شما نیز رحیم است . (57)

3 - انجیل در چندین مورد تصریح می کند که پدری خدا برای عیسی « پدری روحی » است ، نه پدری جسمانی که جسم مسیح از خدا یا از جسم خدا متولد شده باشد ، بلکه مسیح از نظر جسم فقط فرزند مریم و از نسل داود است و ازجهت روح فرزند و برگرفته از خدا ، چنانکه خدا از نظر روحی فقط پدر عیسی (ع) نیست ، بلکه « پدر آسمانی همه صالحان ومؤمنان » است :

پولس غلام عیسی مسیح و رسول خوانده شده و جدا نموده شده برای انجیل خدا که سابقا وعده آن را داده بود به وساطت انبیای خود در کتب مقدسه درباره پسر خود که به حسب جسم از نسل داود متولد شد ، و به حسب روح قدوسیت پسر خدا به قوت معروف گردید ... . (58)

زیرا هرگاه تقصیرات مردم را بدیشان بیامرزید ، پدر آسمانی شما ، شما را نیزخواهد آمرزید . اما اگر تقصیرهای مردم را نیامرزید ، پدر شما هم تقصیرهای شما را نخواهد آمرزید . (59)

زنهار ، عدالت خود راپیش مردم می آورید تا شما را ببینند ، و الا نزد پدر خود که در آسمان است ؛ اجری ندارید . (60)

پس شما این طور دعا کنید . ای پدر ما که در آسمانی ! نام تو مقدس باد(61).

همچنین بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیکوی شما را ببینند و پدرشما را که در آسمان است ، تمجید کنند . (62)

4 - شماری از بخش های انجیل تاکید می کند که این نسبت فرزندی عیسی (ع) و دیگر پسران خدا برای خدا پس از عبودیت و بندگی او است ، چنانکه مقام فرزندی همه صالحان و مؤمنانی که دعوت خدا را اجابت می کنند ، « اکتسابی » است و این گونه فرزندی اکتسابی با فرزندی تکوینی و رایج بین مردم ، آشکارا متفاوت است .

لیکن چون زمان به کمال رسید ، خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد و زیر شریعت متولد ، تا آنانی را که زیر شریعت باشند ، فدیه کند ، تا آن که « پسر خواندگی » را بیابیم . اما چون که پسر هستید ، خدا روح پسر خود را در دل های شما فرستاد که ندا می کند یا ابا ؛ یعنی ای پدر . لهذا ، دیگر غلام نیستی ،

بلکه پسر ، و چون پسر هستی و ارث خدا نیز به وسیله مسیح . (63)

و امابه آن کسانی که او را قبول کردند ، قدرت داد تا فرزندان خدا گردند ؛ یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد . که نه از خون و نه از خواهش و نه از خواهش مردم ، بلکه از خدا تولد یافتند . (64)

اما من به شما می گویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت طلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند ، احسان کنید و به هرکه به شما فحش دهد و جفا رساند دعای خیر کنید ، تا پدر خود را که در آسمان است ، پسران شوید ؛ زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع می سازد و باران برعادلان و ظالمان می بارد . (65)

این همه در حالی است که انجیل فرزند شدن هر فرد را برای خدا تولدی دیگرغیر از تولد اول او می داند . در قسمتی از انجیل آمده است :

عیسی در جواب او گفت : آمین آمین به تو می گویم که اگر کسی از سر نو مولود نشد ، خدا را نمی تواند دید . نیقودیمس بدو گفت : چگونه ممکن است که انسانی که پیر شده باشد ، مولود گردد ؟ آیا می شود که بار دیگر داخل شکم مادر گشته ، مولود شود ؟ عیسی در جواب گفت : آمین آمین ، به تو می گویم : اگر کسی از آب و روح مولود نگردد ، ممکن نیست که داخل ملکوت خدا شود . (66)آن چه از جسم مولود شد ، جسم است و آن چه از روح مولود گشت ، روح است . عجب مدار که به تو گفتم باید از سر نو مولود گردید . (67)

علامه طباطبایی در نظری اجمالی به برخی از فقرات فوق می فرماید :

این گونه فقرات و مانند آنها از انجیل ها ، عنوان « پدر » را بر خداوند متعال برای عیسی (ع) و دیگران به لحاظ « تشریف » و احترام اطلاق می کند . (68)

عبارت فخر رازی نیز که پیش تر نقل شد(69)، به کاربری واژه « پسر خدا » برای عیسی (ع) را نوعی از تشریف و تکریم می شمارد . چنانکه ابوالفضل رشید الدین میبدی ، صاحب تفسیر « کشف الاسرار » نیز همین نظریه را انتخاب کرده ، می نویسد :

و گفته اند که ترسایان از آن جا گفتندکه « نحن ابناء الله » که عیسی (ع) گفته : « اذا صلیتم فقولوا یا ابانا الذی فی السماء تقدس اسمک » ، و این به معنای قرب است و بر و رحمت ؛ یعنی ای خداوندی که با نیکان بندگان به مهربانی و نزدیکی ، چنانی که پدر مهربان بر فرزند . (70)

معنای فرزند خدا نزد معتقدان به فرزندی برای خدا

اکنون که معانی گوناگون « فرزند خدا » گفته شد ، می توان گفت :

اگر مقصود یهودیان و مسیحیان از فرزندی عزیر و عیسی (ع) برای خداوند ، معنای سوم باشد ( که این دو هم چون خداوند متعال ، خدایان مستقل اند ) بی هیچ تردیدی همه آنان مشرک اند ، چنانکه اگر مقصودشان معنای اول باشد ( خدا را جسم و پدر واقعی بدانند ) سخنی باطل گفته اند ، و اگر متوجه دیگر پیآمدهای کفرآمیز این سخن ، و ملتزم به آن باشند ، کافر محسوب می شوند . اما چنانکه گذشت فقرات تورات و انجیل فعلی و کلمات اکثر بزرگان یهود و مسیحیت ، با این دو معنا هیچ سازگاری ندارد .

اگر مقصود آنها معنای چهارم و پنجم یا معنای دوم باشد ، اعتقاد آنها نه تنها شرک آور و کفرآمیز نیست ، بلکه سخن حقی است که بدان معتقد شده اند ، و گفته شد که اکثر کلمات عهد قدیم و جدید و اعترافات بزرگان این دین با این معانی سازگارتر است .

البته از این توجیه و تحلیل ، این گونه استنباط نشود که همه یهودیان و مسیحیان تاریخ در مسئله فرزندی عزیر و عیسی (ع) دچار خطا و انحراف نشده و هیچ فرقه ای از آنان به کفر و شرک آلوده نگردیده است ؛ چرا که برخی فرقه ها و اشخاص - گرچه اندک اند - به این انحرافات دچار شده و به شرک یا کفر آلوده گشته اند . شواهدی بر تحقق این انحراف در تاریخ وجود دارد که آنها عبارت است از :

1 - قرآن کریم در آیه شریفه یاد شده ، این اعتقاد نصارا و یهود را با لحن عتاب آمیز از آنها نقل کرده ، آن را مشابه عقیده کافران دانسته ، و نسبت افک و دروغ و انحراف به آنان داده است و می فرماید :

و یهودیان گفتند : عزیر پسر خداست و نصارا گفتند : عیسی پسر خداست . این سخن آنهاست که ( فقط ) با دهانشان می گویند و شبیه سخن کافران پیشین است . خدا بکشد آنها را ، کدامین سوی می روند .(71)

2 - شورای کلیسای فینیقیه درقسمتی از مصوبه و منشور خویش بر خدا بودن وجاودانگی حضرت عیسی (ع) تصریح دارد .

3 - پیامبر اکرم (ص) در حدیثی این اعتقاد یهود و نصارا را به پسری عزیر وعیسی برای خداوند موجب شدت غضب الهی شمرده ، فرمودند :اشتد غضب الله علی الیهود ، حین قالوا عزیر ابن الله و اشتد غضب الله علی النصاری ، حین قالوا المسیح ابن الله ...(72)

چگونه یهود و نصارا منحرف شدند ؟

به نظر می رسد که درآغاز به سبب علو مقام و شان حضرت عیسی (ع) و عزیر ، ودارا بودن قدرت خارق العاده حضرت عیسی (ع) در انجام معجزات ، و گام های بلندی که این دو شخصیت در نجات جامعه مشرک به سوی توحید و رستگاری برداشتند ، چنان محبوبیتی برای آنان فراهم ساخت که مردم آن دو را مانند پسر

برای پدر درنزد خدا عزیز و محبوب داشتند و عنوان « پسر خدا » را - به قصد تشریف و کرامت و محبوبیت - برآنها نهادند .

اما از آن جا که این کلمه ( پسر ) در بین مردم ، اغلب همان معنای متداول عرفی خویش را دارد و به مجرد شنیدن واژه پدر و فرزند همین ارتباط نسبی انسانی به ذهن می آید ، توده مردم یهود و نصارا که از زمینه این نامگذاری بی خبر بودند ، این گونه تلقی نمودند که مقصود همان نسبت پدری و پسری متداول است . از آن پس نیز به آن عقیده پای بند و ملتزم شده ، از آن دفاع کرده به نسل های بعد از خویش منتقل کردند ، و بدین ترتیب نسل هایی از یهودیان و مسیحیان به انحراف کشیده شدند و دراین دوره ها بود که به فرموده پیامبر اکرم (ص) غضب خداوند بر یهود و نصاراشدت گرفت . بخشی از همین پندار انحرافی تا زمان ظهور اسلام ادامه داشت ، تا این که قرآن معترضانه آنان را به اندیشه و تامل دعوت کرد .

شاید بر اثر همین آگاهی بخشی قرآن و رسول خدا (ص) و ائمه طاهرین (ع) بودکه یهود و نصارای سرزمین عربستان نیز رفته رفته از این دیدگاه عامیانه و خرافی دست برداشته و چنانکه در متن حدیث مناظره آینده و نیز کلمات مفسران قرآن درهریک از قرون خواهید دید ، آنها باصراحت این اعتقاد را انکار کردند و خویش رااز چنین باوری مبرا دانستند .

طنطاوی در ریشه یابی ورود تفکر « پسر بودن عیسی (ع) برای خدا » و تثلیث واتحاد و حلول بر این عقیده است که :

این سه اندیشه خرافی مسیحیان ، چهارهزار سال قبل از میلاد مسیح در کتاب مقدس و انجیل هندی تدوین شده بود و از آن ناحیه وارد انجیل مسیحیان گشت . بنده با همین چشمانم آن انجیل هندی را دیده ام و برخی از علمای مسیحی که بین این دو مطابقت کرده بودند ، موضوعاتی از قبیل تثلیث و صلیب و غیره را

دیده بودند و جز در موارد اندکی ، فرقی با انجیل مسیحیان نیافتند . (73)

سپس طنطاوی در قسمتی دیگر از تفسیرش ، موضوعات مشترک میان عقایدهندی ها و بودائیان و نیز عقاید مسیحیان را بیان کرده و جدولی برای ارائه مشترکات ترسیم کرده است و موضوعاتی ، از قبیل تثلیث ، فدا ، پسر بودن برای خدا ، الوهیت یک انسان و مادرش و صفات « کرشنه » و صفات « بودا » را یادداشت نموده که بیش از ده صفحه از تفسیر وی را به خود اختصاص داده است . (74)

مناظره پیامبر اکرم (ص) با یهود و نصارا درباره پدر بودن خدا

در زمان حضور رسول اکرم (ص) در مدینه ، که رفته رفته شعاع دعوت توحیدی آن حضرت ، شرق و غرب را فرا می گرفت ، روزی نمایندگان پنج دین بزرگ آن زمان نزد حضرت آمدند تا با ایشان گفت و گو و مناظره کنند . آنان عبارت بودند از :

یهود ، نصارا ، دوگانه پرستان ، مشرکان و بت پرستان عرب و دهریه و ملحدان . این مناظره طولانی(75)و در عین حال مهم ، سندی ارزشمند برای نشان دادن وجود اندیشه های گوناگون در صدراسلام است .

حضرت رسول اکرم (ص) دربخشی از این مناظره به یهودیان می فرماید :چگونه شما عزیر را پسر خدا می دانید و حضرت موسی (ع) را پسر خدا نمی دانید ؟ و حال این که حضرت موسی هم تورات را از جانب خدا برای شما آورده است و هم آن همه معجزاتی که شما می دانید ، داشته است . اگر مقام و مرتبه عزیر موجب پسر شدن وی برای خداست ، سزاوارتر آن است که موسی (ع) نیز پسر خدا گردد .

اگر مقصود از فرزندی عزیر برای خدا ، در نزد شما همان نوع فرزندی رایج بین مردم دراین دنیا که پدری با مادری می آمیزد و فرزندی از آن دو متولد می شود ،

باشد ، شما کافر شدید ؛ زیرا خدا را به خلق تشبیه کرده ( و او را جسم دانسته ) و حادث و پدیده اش شمرده اید و نیازمند به خالقی می دانید که آن خدای جسمانی را آفریده باشد .

یهودیان در پاسخ گفتند : اصلا مقصود ما از پسر بودن عزیر برای خدا این نیست ؛ زیرا چنانکه شما گفتی این کفر است . بلکه مقصود ما از « فرزندی » ، همان کرامت و محبوبیت وی نزد خداست ، همان طور که گاهی بعضی از علمای ما به سبب محبت و کرامت کسی به او می گویند : « پسرم » یا « او پسر من است » و مقصودشان فرزند نسبی نیست ؛ زیرا چه بسا هیچ نسبتی بین آن دو وجود نداشته باشد .

حضرت در پاسخ فرمود : این سخن همان است که نخست گفتم ؛ چرا که اگر مقصودتان از فرزندی عزیر ، کرامت وی باشد ، باید حتما حضرت موسی (ع) را نیز پسر خدا بدانید ... .

34 . التبیان ، ج 5 ، ص 239 : « فان قیل : کیف اخبرالله عن الیهود بانهم یقولون عزیر ابن الله ، و الیهود تنکرهذا ؟ قلنا : انما اخبر الله بذلک عنهم ؛ لان منهم من کان یذهب الیه ، والدلیل علی ذلک ان الیهود فی وقت ما انزل الله القرآن سمعت هذه الایة فلم تنکرها » .35 . المیزان ، ج 9 ، ص 244 : « فنسب فی کلامه - تعالی - الی جمیعهم ؛ لان البعض منهم راضون بمافعله البعض الاخر » .36 . تفسیر کبیر ، ج 16 ، ص 33 .37 . ترجمه تفسیر المیزان ، ج 18 ، ص 80 .38 . تفسیر کبیر ، ج 16 ، ص 36 .39 . مجمع البیان ، ج 3 ، ص 23 .40 . امام خمینی ، الطهارة ، ج 3 ، ص 298 .41 . المیزان ، ج 9 ، ص 244 .42 . انجیل یوحنا ... 1 ، بند 18 .43 . کتاب مقدس ، عهد عتیق ، امثال سلیمان ، 3 - 15 .44 . عهد جدید ، نامه به عبرانیان ، 4 - 13 .45 . م . 1 . ج . فنیلی ، در جست وجوی حقیقت ، ص 24 ، ترجمه ط . میکائیلیان .46 . انجیل لوقا ، ج 1 ، ص 26 - 38 .47 . مریم (19) آیه 16 - 22 .48 . آل عمران (3) آیه 47 .49 . امام خمینی ، آداب الصلوة ، ص 8 .50 . المیزان ، ج 3 ، ص 313 - 315 .51 . مائده (5) آیه 18 .52 . المیزان ، ج 6 ، ص 248 .53 . عهد عتیق ، مزامیر ، ص 103 - 112 .54 . عهد جدید ، رساله اول یوحنا ، 10 - 12 .55 . انجیل یوحنا ، 11 ، 51 و 52 .56 . همان ، 20 ، 17 و 18 .57 . انجیل لوقا ، 6 ، 35 و 36 .58 . عهد جدید ، رساله پولس به رومیان ، 1 ، 1 - 5 .59 . انجیل متی ، 6 ، 15 .60 . همان ، 6 ، 1 .61 . همان ، 6 ، 9 .62 . همان ، 5 ، 16 .63 . عهد جدید ، رساله به غلاطیه ، 4 ، 4 - 6 .64 . انجیل یوحنا ، 1 ، 13 و 14 .65 . انجیل متی ، باب 5 ، بند 44 و 45 .66 . ترجمه این جمله در متن عربی کتاب مقدس صحیح تر بوده و این گونه آمده است : « ان کان احد لایولد من فوق لایقدر ان یری ملکوت الله . » ؛ انجیل یوحنا ، باب 3 ، بند 4 - 8 .67 . همان .68 . المیزان ، ج 3 ، ص 313 .69 . تفسیر کبیر ، ج 16 ، ص 46 .70 . رشید الدین میبدی ، کشف الاسرار وعدة الابرار ، ج 3 ، ص 72 .71 . توبه (9) آیه 30 .72 . المیزان ، ج 9 ، ص 254 .73 . تفسیر الجواهر ، ج 2 ، ص 153 .74 . همان ، ج 3 ، ص 225 .75 . طبرسی ، الاحتجاج ، ج 1 ، ص 1 .